سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مامان تا صد شمردم نیامدی

شنبه 88/3/9 1:43 عصر| عشق، تنهایی | نظر

مامان گفت:بشین تو  خیابون تا صد بشماری بر می گردم.

شمردم و شمردم.

چند بارهم شمردم.......

مامان میدانست بیشتر از صد نمی توانم بشمارم.

من ( زهرا خانزاده) هشت ساله ام.

ماموران کلانتری مرا 27 مهر 87 در حوالی خیابان پاسدارن پیدا کردند.

حالا روزها وشب ها برایم به  سختی می گذرند.ومن هر روز صدهها بار تا صد می شمارم تا بلکه یکی از چند نفر ادمی که  به  انها  تعلق دارم دنبالم بیایند.

اگر چه لکنت  زبان شدید دارم وبه سختی حرف می  زنم اما این را خوب  می دانم که  بیرون از  سازمان بهزیستی هیچ کدام از  ادمها حوصله  ام  را ندارند و  دلشان نمی  خواهد من  را ببینند و  صدایم را بشنوند.

به چهرا ه ام خوب نگاه کن.

شاید نشانی  پدر و مادرم  را  داشته  باشی

به من  بگو  تا چند باید  بشمارم  تاکی باید  به  انتظار بنشینم؟

(روزنامه  ایران شنبه 9 خرداد 88)

 


پیوند‌ها

پیوند‌های روزانه