سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باور عشق

چهارشنبه 88/1/19 11:5 صبح| | نظر

راست میگفتی

من باور نمیکردم من نمیخواستم باور کنم شاید بین اما و اگرها ماند ه ام گوشهاییم میشنونند ساده و روان مثل اب خوردن مثل یک چشم  برهم زدن پس چرا نمی توانم  پس چرا میترسم ترس از چه داری؟با خود میگویم دیگر چیزی نداری که از دست بدهی چرا مانده ام؟

نمیتوانم چشم بر هم  بزنم و یک لحظه فکر  کنم که  شاید  خواب  باشم

ولی  نمیدانم چرا

میترسم یا هنوز عشق  در  وجودم لهیب  میزند؟

نمی دانم چرا وقتی دوستم  ندار د

نمی دانم  چرا  وقتی  میگوید تنفر دارد  باز  بیشتر تنها  میشم  اما  نمی  توانم فراموش  کنم

نه من مرد  فراموشی  نیستم  من  باید  بمانم  اگر حتی  این  عشق  یک  طرفه  باشد  اما  تا کی تا  چه  موقع 

ان  را  نمی دانم

شاید دستان  گرم کوچولو باعث میشود این  ترس  و عشق  را  در  هم  بیامیزم وبین  دو  راهی  بمانم  دوراهی  که  انتهایش  را  میدانم

اما چرا  شروع  نمیکنم خودم  هم  نمیدانم

ولی  میدانم زندگی  را  دوست  دارم  مثل یک لبخند شیرین کودکانه

از خواب  بیدار  میشوم

حالا دیگه شبهایم هم مثل روزهایم میشود

دوباره دراز میشوم این ورو ان ور میشوم اما این بار خواب به چشمانم نمی رود

چه فرقی دارد خواب بیداریم یکی است 

پس بگذار با چشمان باز فکر کنم -شاید و اما واگر....................


پیوند‌ها

پیوند‌های روزانه