سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک قطره دلتنگی

دوشنبه 88/1/17 2:9 عصر| | نظر

 

نمی دانم چرا هر لحظه که یادتو می افتم

هزاران اشک غم برگونه هایم می سپارد جان

به آتش می کشد قلبم همه بود و نبودم را

وجان می گیرد آن تصویر زیبایت بروی صفحه قلبم

نمی خواهم نمی خواهم چه جای زیستن دارد

چه جای عشق ورزیدن

من این دنیا بدون و نمی خواهم نمی خواهم

جهان بس بزرگ و سبز

جهان بی تو برای من کویری خشک می ماند

چه بیتابم چه بیتابم

نمی دانم چرا بازم نگاهم خیره بر عکس تو می ماند

چرابازم هوایتکرده این جانم

نمی خواهم شبی بی یادتو درخواب غم افتم

که بی یادت هزاران بار لعنت بر خودم گفتم

و من آن یادگارت را همی می بویم و یاد تو می افتم

تمام خاطرات رابه جانم وصل می دارم

و با مرگم همه آن خاطراتت را به دست خاک بسپارم

به سوی تو همی آیم

چرا تقدیر گرمای وجودت را زدستم برد

مرا بیراه کرد و مرد

وفا آموختم از تو

و من قفلی گران بر قلب خود بستم

که تا هستم نباشد جای کس در قلب و در دستم 

 شاعر(زهرا) sarasalary25@yahoo.com


پیوند‌ها

پیوند‌های روزانه