سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدایم کن پدر

جمعه 88/2/18 2:10 عصر| دنیای من، نسترن، عشق، حسرت، دخترم، خیانت، خاطره، سرنوشت، اشک، انتقام، اخرت، داستان، قصه، رمان، تلخ، عبرت، دختر شهر شلوغ، نفرت | نظر

حسش نیست.

واقعیت چیز دیگریست.

دلم چیز دیگری  میگوید.

یک حس برای  ادامه کافیست. وقتی تمام درها بسته  است.

 یک نشانه یک صدا حتی  یک حباب.

دلم چیز دیگری  را حس  میکند.

ولی  راهی ندارم جز  یک انتخاب همه  درها  بسته  است.

 همه چشمانشان  را  غبار  گرفته گویی نمیبیینند

انتظار  و انتظار برای یک حس برای  امید  برای ماندن حس  با تو  بودن.

حس تنهایی من غربت وتحمل روزها و سالها برای  یک حس

برای  اینکه  باور  کنم برای  اینکه بدانم کنارمی برای حس زیبای زندگی نه در حباب.

حوصله دغدغه دیگری  را  ندارم  از  کنار  مشکلات حل  شده  میگذرم فقط  تو  را  میبینم و  بس.

حوصله  ندارم  شاید  هم  فقط تحملم را  برای  حس پدر بودن  برای  تو  کنار گذاشتم.

شاید امید  و دنیا  را  که  از  چشمان  تو  میبینم احساس  جوانی  می کنم.

شاید نگاه تو  غم وجودت  را در  درونم ارام  می کند 

شاید  و  اما  شاید  هایی  که  می اید  و  میرود.

حوصله ندارم  به  خودم  هم  شکایت  کنم.

باور  کن نمیدانم فقط میخواهم کنارت  باشم تا  تو  باشی

 شبها تمام زندگی را  درون  حباب جلوی  چشمانم  مرور  میکنم.

راه  حل ها  و شاید  ها و نباید ها .

 شده  کار  هر  شب  من .  تا  از  این  حباب بیرون  بزنم.

حبابی که زمانه  برایمان  ساخت.

مدارا  می کنم صبر  میکنم تا صدایم  کنی پدر.


پیوند‌ها

پیوند‌های روزانه