گم شده ات را خدا برايت پيداكند
بي هيچ گردي غباري آنرا هويدا كند
دردترا بدانم در چهره ات بخوانم
ترادلشاد باجمله عاشق و شيداكند
دلگير مباش عزيزم همراه تو من نيزم
تنها نه يي كه منهم به آن آتش تيزم
دوست عزيز و مهربانم سلام
خواندن دلنوشته هاي زيبا و دلنشينت چنان بمن اثر كرد كه نطم گونه يي في البديهه به زبانم از قطرات خون جگرم جاري شد و ناچار به رشته ء تحرير درآوردم
تو را نميدانم ولي من يك آواره ام و از همهء عزيزان دور و در فراقشان مهجور بناأ ما هم درديم و دوست هم هميشه برايت سر ميزنم و تو هم مرا از ياد مبر و هر گاهي حوصله و وقت داشتي به من سري بزن و غم غلطي بكن